جدول جو
جدول جو

معنی خداخدا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خداخدا کردن
(بَ اَ تَ)
پناه به خدا بردن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) :
خداخدا کنم از کثرت بتان شب و روز
که در میان نشود گم ره خدادانی.
ملاطغرا (از آنندراج).
، بسیار یاد کردن. (از آنندراج) :
چسان ز دست گذارم قبول دامانش
که یافتم بت خود راخداخدا کرده.
میرزا عبدالغنی (از آنندراج).
، ترسان ترسان کار کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ خوَرْ / خُرْ دَ)
کدخدا قرار دادن، داماد کردن. عریضۀ اخلاص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا می کرد طوی الوشی ارسال داشته بود. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کدخدا کردن
تصویر کدخدا کردن
قرار دادن، داماد کردن: (عریضه اخص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا میکرد طوی الوشی ارسال داشته بود) (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار